دوشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۷


خیابانهای خیس زیباترند

چترت را ببند

روزبه سوهانی

روشن
تو را
تاریک
روشن
تاریک
روشن
تاریک
روشن
تاریک
روشن
تاریک
روشن
تاریک
روشن
مهتابی نمیگذارد این شعر را
تاریک...
روزبه سوهانی

شنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۷


به هم ريخته است
برنامه ي باد را
شالي كه دور گردنت پيچيدي

روزبه سوهاني

پنجشنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۷

...


ما از پله ها بالا میرفتیم

شیر

میوه

نان

غم

مقداری ترس با خود داشتیم از

خستگی

بریدگی، در را باز میکنند

شیر، میوه و نان را به او میدهیم نمیدانیم با غم چه کنیم

خنده میزد خنده میزدیم

از پله های خانه بالا میرفتیم

شانه های من کوچک

قلب مادرم بزرگ بود

غم داریم ترس داریم خستگی داریم، نمیدانیم چه کنیم
ارشاد علیجانی

چهارشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۷




در چهره ي تو گم ميمانم
به هر شهري كه فكر ميكنم
در خيابانها چرخ ميزنم
و سراغ حرفهاي نگفته ات را
از سيمهايي ميگيرم
كه از تمام پرنده ها پريده ترند
در هر شهري كه گم ميمانم
به چهره ي تو فكر ميكنم
در خيابانها چرخ ميزنم
و سراغ مسيرهاي نرفته ات را
از كوچه هايي ميگيرم
كه از تمام بند كفشها پيچيده ترند
به چهره ي تو كه گم ميمانم
گريه ميكنم
و سراغ خانه را
از خيابانها يي ميگيرم
كه چرخ خورده اند
و من
كفشها
كوچه ها
پرنده ها
سيمها
و تو را
به هم پيچيده اند
روزبه سوهاني

شنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۷

کوه
تخمه
ماشین
ابر
تخمه
سگ
تخمه
فیلم
تخمه
ماشین
ماشین
ماشین
ماشین
تخمه
شهر
تخمه
درخت
تخمه
ماشین
شب
تخمه
تراکتور
تخمه
ماه
تخمه
اتوبوس
مسافر عقبی
کوه
پفک...
روزبه سوهانی

چهارشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۷


از ثانیه ها و زنگ میترسیدم
از فاصله و تفنگ میترسیدم
ازپنجره ای که رو به ساحل باشد
دریا دریا نهنگ میترسیدم
روزبه سوهانی

پنجشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۷



يك چتر شكسته در خيابان ديدم
تو پلك زدی قطره ی باران ديدم
رفتي وتمام قندها خيس شدند
يك حادثه در گوشه ی فنجان ديدم

روزبه سوهاني

دوشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۷


شبهايم را

روبروی

تو

مي نشينم

و به صندلی

خيره ميمانم

شبهايت را

روبروی

صندلی

مي نشينی

و

پلك

نميزنی

شبهايم را

روزبه سوهاني

...


لازم نیست از کنار کلیسای سن خوزه رد شد

از زیر پل کریمخان رد میشوم پسری در کنار عکس مسیح مصلوب از تو میخواهد که وزنت کند

این روزها زنگ همراهم آهنگ فیلم un faithfull نیست
من 72 کیلو بودم
تو هم خودت را درگیر ربط جملات نکن

میخواهم بگویم دوستت دارم خجالت میکشم موضوع را عوض میکنم
ارشاد علیجانی

پنجشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۷




تنهایی یک پنجره ی د و ر مرا
یک کافه ی بی صدا و کم نور مرا
این کوچه هنوز هم کمی می پیچد
در خاطره ی درخت انگور مرا
روزبه سوهانی

تو در گندم زارها راه میروی
تکه نانی در گرسنگی اسمان ها چرخ می خورد
تو در گندم زار ها راه میروی
تکه نانی به گرسنگی زمین ها فرو می رود
تو در گندم زار ها راه میروی
من
از
اعماق
گرسنگی
قبیله ای
پرواز میکنم
روزبه سوهانی

خط
خط
خط
خط
خط
این سکه را عوض کنید
روزبه سوهانی

جمعه، آذر ۰۱، ۱۳۸۷




زخمه از خیسی اتاق چکید ، روی پیراهنی که دکمه نداشت
پنجره ناگهان به کوچه رسيد ، مردی از عکس های تار گذشت
تو از این بادها گذر کردی ، زخمها روی دست های من است
دکمه هائی همیشه بسته شدند ، کوچه هائی که از سه تار گذشت
قاب عکسی هنوز بارانی ، از پیاده ترین خیابانها
انتهای بخار یک فنجان ، كفش هايي كه چند بارگذشت
من به ديوارها كشيده شدم ، دوربين توي دست هاي تو بود
مردي از پنجره عبور نكرد ، قطره هايي كه روي ساز چكيد
تو به انگشت ها كشيده شدي ، زخمه از دست هاي من افتاد
و صدا در اتاق پيچيد و
قطره هايي
قطره هايي
قطره هايي ...

روزبه سوهاني

پنجشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۷

...



در سالگرد پدر بزرگم، عروسکی برای 9 سالگی خواهرم خریدم که این روزها فقط گریه میکند. پدرم معتقد است باید برای بهبودی، حالش را بگیرد، من نظر خاصی ندارم و مادرم میگوید باید او را برای "چنگ هانگ" پست کنیم، که از این ستون به آن ستون فرج است. مادر بزرگ به دست های ما خیره است و با اشک، لب های شوهرش را با قیماق شیر مقایسه میکند، ما مدت ها ست که اینچنین نخدیدیم.
از این ستون تا آن ستون فرج است
ارشاد علیجانی

پنجشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۷


چه میشود کرد لیلی جان اشک را با چشم غیر مسلح هم میتوان دید بی حوصلگی از موهای سیاهت آویزان است و من که در این قسمت بغضم گرفته از تو میخواهم فروید را روسفید کنیم چه میشودکرد زمانی اسم تو لیلی شد که عمه خانم هنوز به فواید اسم بین المللی برای بچه پی نبرده بود هنوز تکلیف این چهار پایه هم مشخص نشده بود که زیر پای من باشد یا تو دست من به موهای پدرم و چشم های مادرم نمیرسید وتازه الان گمان میکنم
من هم چشم دارم، گونه دارم، بعضی مواقع از دستم در میرود چانه پیدا میکنم

دست دارم حتی هنوز"گرده " دارم

دستمال ندارم

حوصله ندارم
ارشاد علیجانی

پنجشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۷

...



برای دوایی، گندمی ، سر به سر آسمان گذاشتن آخرین دختر قبیله را درکوچه ای رو به دریا فروختند ما از توتم خواستیم ایدز از دخترش دور بماند، سیاه بود، سرد بود، سر به زیر بود، بارانی بود، من و دخترم زیر شن هایی طلایی پنهان شدم ، سفید ماندیم، از مسیح پرسیدیم برای کدام گناه ما به صلیب کشیده شد؟ کنار دریا رنگها متحیرم کرد، مثل فیلم های سیاه و سفید، انگار دستانم را دوباره به تخت گره زد، بانوی ارغوانی من سیاه بود


دخترم


سیاه
ارشاد علیجانی

شنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۷

ا ت ا ق

به
اتاق که
کج
نگاه می کنم
همه
چیز
سر
جای خودش
است
روزبه سوهانی

پنجشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۷

...

سپید
سیاه
سیاه
سپید
سیاه سپید سپید
سپید سیاه سپید
سیاه سپید سپید سیاه
سپید سیاه سپید سیاه
سیاه
سپید
سپید
سیاه
صدای پیانو همه جا پیچیده بود
روزبه سوهانی
تو همیشه سیاه و سفیدی و من هم کمی سبزه ام
در تهران، پاریس چه فرقی میکند !؟
یا آن بار که تو در قله ی هزار چم بودی و من در کلیسای شرجی سن خوزه با دختری که کمی سبزه بود تیک میزدم
تو که هیچ وقت نه پوشیه زده ای نه کیمونو پوشیده ای چه فرقی میکند تو را در کابل دیده باشم یا کیوتو
اصلا ول کن این اراجیف را من دیگر روانم پاک شده؛ مثل تو
میخواهم کاری کنم که ایران از همین فردا بمب اتمی بسازد ، باراک اوباما اگر رییس جمهور شد برای همه ی سربازان خوش تیپ امریکایی بلیط یک طرفه بگیرد به مقصد بغداد ، میخواهم کاری کنم که پای هیچ بنی بشری به مریخ نرسد رییس ناسا هم برود یه قل دو قل بازی کند ، کاری کنم که پدرم بعد از اخذ این مهندسی معدن کوفتی یابو هم برایم نخرد
خنگ هم که باشی ایراد ندارد میخواهم زیر همه ی قول های دنیا بزنم
اگز همه بمیرند
به شنیدن دوباره یک نه از دهان تو می ارزد
من تو را همیشه میشناختم
من هم
کمی سبزه ام
و کمی
کم
حرف
ارشاد علیجانی