جمعه، آبان ۰۷، ۱۳۸۹

عصای معجزه ات را بردار
من سال هاست
گوسفندم
و تمام دره هارا
بی آنکه گمراهم کنی
زير پايم سبز کرده ام
کشتی ات را ویران کن
که سال هاست
بی جفت به دریا زده ام
و از شعله هایی بر می گردم
که هیچ پیغمبری را
چهار میخ نزایید
حالا از کدام کتاب
وحی می شوی
به کو ه های بی غار
که دهانم را گِل گرفته خدا ؟!



غزل آزادمقدم

شنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۹

انتخاب طولانی ـ از عباس صفاری


عکس ارسالی ات را
تازه دانلود کرده ام
یعنی پاسی گذشته از نیمه شب شما
در آنسوی دنیا
همان ساعتی که تو پاورچین
در پیراهن نازک خواب
به سمت آشپزخانه می روی
و من نیستم که ببینم
مردد مابین یک بشقاب توت فرنگی و
یک پیاله بستنی میوه ای
در برابر یخچال باز ایستاده ای
و بخار سرد و سبکش آرام
می پیچد بر پرهیب خواب آلوده ات
.
چه بی رحم است عشق
محو تماشای تو در این حالت
همیشه می گفتم
سرما نخوری عزیزم
اما در دل آرزو می کردم انتخابت
یک قرن طول بکشد .





پنجشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۹

بریده شعری از احمدرضا احمدی



هنگام روز کجا میروی

در خانه بمان

غمگینم

مادر...



جمعه، مهر ۲۳، ۱۳۸۹

توي كفشت نمك نمي ريزم، آب پاشيده ام شگون دارد
دوستت...دار ِمن نبودن تو ، دختري كه فقط جنون دارد

خرد شد مشتم از تن ديوار اين همه پنجره كه بسته شدي
شام آخر شدم سر ميزم بي تو چشمم دو پيك خون دارد

من غزل...من تهوّع گريه...توكسي كه هنوز نافهمي
تو بهشتي كه از تمام خدا حوريّه ها كلكسيون دارد

اشتباه از خدا نبود كه من روسري را گره زدم به تنت
دار يك نردبام وارونه ست! مرگ تعبير واژگون دارد

خم شدم از خطوط من بگذر پل شكسته و رود طغياني ست
دختر خر منم براي شما چه كسي فرم چل ستون دارد؟

روي اين گيسوان آشفته چند باران بيارمت بالا؟
اين سياه كبود چشم من است مژه هايي كه سو وشون دارد

شايد از جمجمه عوض شده ام لحظه اي كه تناسخ من با
رابعه رابعه...مربّع شد ،اين اتاقي كه در درون دار- م -

- از قدم هاي ممتد عصبي پِت پِتِ لامپ هايِ زردِ عجيب
از چراغي كه...زود مي ميرد...كه فقط ده دقيقه جون دارد

تن كمان/چه برام آوردي؟زخمه هاي سه تار كافي نيست؟
تار ِ اين چشم ها شده مردي كه به جاي دل ارغنون دارد

تيغ را روي ساقه ي دستش ...پشت كفشت شراب مي ريزد
دختري كه جنون مشتركي با خودآزار بيستون دارد!!!


غزل آزادمقدم

پنجشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۹

بریده شعری از حافظ



هر سر موي مرا

با تو

هزاران

كار

است



پنجشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۹

تنت

تنها

به زبان من

خواندنیست






روزبه سوهانی

دوشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۹

يك وَ صد

او يك نگاه داشت
به صد چشم مي نهاد
او يك ترانه داشت
به صد گوش مي سرود


من صد ترانه خواندم و
نشنود هيچكس
من صد نگاه داشتم و
ديده اي نبود ...


از نصرت رحماني

یکشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۹

تو را زنانه می خواهم
تمدن زنانه است
شعر زنانه است
ساقه گندم
شیشه ی عطر
حتی پاریس زنانه است
و بیروت با تمامی زخم هایش زنانه است
تو را سوگند به آنان که می خواهند شعر بسرایند
زن باش
تو را سوگند به آنان که می خواهند خدا را بشناسند
زن باش

نزار قبانی