دوشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۹

در شب سرد زمستانی - نيما


در شب سرد زمستانی
کوره‌ی خورشيد هم ، چون کوره‌ی گرم چراغ من نمی‌سوزد .
و به مانند چراغ من
نه می‌افروزد چراغی هيچ ؛
نه فرو بسته به يخ ، ماهی که از بالا می‌افروزد .


من چراغم را در آمد رفتن همسايه‌ام افروختم در يک شب تاريک
و شب سرد زمستان بود ،
باد می‌پيچيد با کاج ،
در ميان کومه‌ها خاموش
گم شد او از من جدا زين جاده‌ی باريک .
و هنوزم قصّه بر يادست
وين سخن آويزه‌ی لب :
که می‌افروزد ؟ که می‌سوزد ؟
چه کسی اين قصّه را در دل می‌اندوزد ؟


در شب سرد زمستانی ،
کوره‌ی خورشيد هم ، چون کوره‌ی گرم چراغ من نمی‌سوزد .


یکشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۹


من یک جاده ام
می آیم بی آن که بیایم
می رسم بی آن که رسیده باشم
به دور دست جاده نگاه می کنی
پیش پای توام


شمس لنگرودی

شنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۹

از گروس عبدالملکیان






هوا


که پیرهن پوشیده


هوا


که میز صبحانه را می چیند


هوا


که گوش می دهد به شعرهام



هوا


که لب بر لبم می گذارد


هوا


که داغم می کند


هوا


که هوایی ام کرده


هوا


که حواسش نبود این شعر است


و از پنجره بیرون رفت .


.


.



چهارشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۹


سبک /

سنگین می کنی کلمه را
که ناخواسته
تاریک می شود
اتاق
و درها باور نمی کنند
این هجوم
تصویر عریانی یک درخت بود
که به ریشه اعتقاد نداشت !
سنگین / سبک
می کنی زمان را
که فردا اگر طوفان
به گریه نمی افتاد
جنگل هیچوقت اینهمه
درخت نداشت ...


غزل آزامقدم


یکشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۹

ش
سنجاقکیست

بر انگشت ها ی من

که شانه هایت را

تا ابتدای بادها

پرواز

خواهد

کرد


روزبه سوهانی