دوشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۸

بریده شعری از عباس صفاری


...ادامه ی تو


همین ساحل بی حادثه است


و دریا یی که در فاصله ی یک سیگار


ته میکشد...

شنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۸

بریده شعری از احمدرضا احمدی


...عشق

با

عطری

کولی

آغاز شد...

جمعه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۸

بریده شعری از سید علی صالحی


...اما

هرگز به یاد نمی آورند

در ذهن هر تخته پاره ی پرتی

چند جنگل غمگین گریه میکند...

پنجشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۸

بریده شعری از هیوا مسیح


ما همه از یک قبیله ی بی چتریم

فقط لهجه هایمان ما را به غربت جاده ها برده است...

سه‌شنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۸

سر گیجه ...


...

تخت ِ خوابم ...

غرق می شود

با اینکه

پنجره های ِ

رو به شهر را

بسته ام ...

غزل آزادمقدم

...


پدر نبود، خانه درخت سيب نداشت در خيابان خورشيد خورده خوانديم. انار خواستيم نان خواستيم آب خواستيم پدر خواستيم تو را خواستم تو را خواستم
تا همين جا براي مادرم تعريف كنيد.

ارشاد عليجاني

دوشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۸

بریده شعری از حافظ


نفس

نفس

اگر از باد بشنوم بویش

زمان

زمان

چو گل از غم کنم گریبان چاک

یکشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۸

شعری از داریوش معمار


دوست دارم یک روز صبح
نه سوار ماشین های اهواز
نه آبادان
نه امیدیه
نه بهبهان بشوم
و بروم به هیچ کجا


از مجموعه ی"پارو زدن در خاک"

یکشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۸

شعری از غزل آزاد مقدم


نگرانم که زمین می لرزد خواب یک خانه به هم می ریزد
مردن نور هزاران شعله رقص پروانه به هم می ریزد
نگرانم که زمان می میرد ثانیه در نفس ساعت ها
وقت دیدار دو عاشق در مه یا دو دیوانه به هم می ریزد
خاک دلواپس من نیست ولی من به پایان زمین نزدیکم
بعد من گریه فقط می ماند بعد من شانه به هم می ریزد
چه گذشتست به این دختر مست تو چه کردی که توهم دارد
تو چه کردی که شراب چشمش در دو پیمانه به هم می ریزد
تو از این کوچه گذشتی و درخت 0 پنجره0 لحظه ی دیدار شکست
و پرنده به زمین افتاد و فکر کن لانه به هم می ریزد
پرده را پاره کن از خانه بترس خانه از خاطره لبریز من است
به خودت خیره بمانی حتما دام هر دانه به هم می ریزد
نگرانم که غم فاصله ها نگرانم که به غربت برسد
نگرانم که اگر دیر کنی عشق جانانه به هم می ریزد
ماه در چشم زمین می میرد و پلنگی به خودش می پیچد
خواب در فرصت چشمی بسته کورکورانه به هم می ریزد
به من وچشم غزل خیره بمان نگذار از تو به پایان برسد
فکر کن بعد من احساس تو را دست بیگانه به هم می ریزد

شنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۸

بریده شعری از اسماعیل شاهرودی


چیزی به من بگو
دستی به من بده
راهی به من ببخش
و آفتاب کن
که می خواهم
در چشم های تو
شب را زبون تر از همیشه ببینم!

جمعه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۸

بریده شعری از اورنگ خضرائی


...نشناختی مرا

نامم در ازدحام باد

کتابی نخوانده ماند...

پنجشنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۸

بریده شعری ازعباس صفاری


...در هر زندان دنیا

زندانی فراموش شده ای

و در هر گورستان جهان

عزیز به خاک سپرده ای داشتم...

دوشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۸

بریده شعری از اورنگ خضرائی


لبریز بی نیازیم از دفتر و قلم

پلکی بزن

شعری در انتظاردهان توست...

یکشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۸

بریده شعری از مسعود احمدی


نمی دانم

چهارشنبه ها چه می کنی

که باران در چهار قدمی این خانه می ایستد...

شنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۸

شعری از حوریه موسوی


همسایه عزیز


سکوت کن


زندگی به خانه ام ریخته است

پنجشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۸

بریده شعری از صائب


قامتی

تشنه ی

آغوش

کشیدن

داری

چهارشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۸

بریده شعری از منوچهر آتشی


سپیده که سر بزند
نخستین روز روزهای بی تو
آغاز میشود

آفتاب
سرگشته و پرسان
تا مرا کنار کدام سنگ
تنها بیابد/به تماشای سوسنی نوزاد
به نخستین دره ی سر گشتگی ها یم...

دوشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۸

بریده شعری از خاقانی




از زلف

هر کجا

گرهی برگشاده ای

بر هر دلی

هزار گره بر نهاده ای

یکشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۸

شعری از حوریه موسوی


با ماهی به دریا زدن
با ماهی به خواب رفتن
با ماهی هم آغوش شدن
چه فرق می کند
آب
آسمان
رخت خواب من
من هنوز توی قلاب لبان تو خواب می پیچم

شنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۸

بریده شعری از احمدرضا احمدی


...دستانم


به صید مرگ


و صدای ساز تار


و عطر اطلسی ها میرفت...