پنجشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۷

...



برای دوایی، گندمی ، سر به سر آسمان گذاشتن آخرین دختر قبیله را درکوچه ای رو به دریا فروختند ما از توتم خواستیم ایدز از دخترش دور بماند، سیاه بود، سرد بود، سر به زیر بود، بارانی بود، من و دخترم زیر شن هایی طلایی پنهان شدم ، سفید ماندیم، از مسیح پرسیدیم برای کدام گناه ما به صلیب کشیده شد؟ کنار دریا رنگها متحیرم کرد، مثل فیلم های سیاه و سفید، انگار دستانم را دوباره به تخت گره زد، بانوی ارغوانی من سیاه بود


دخترم


سیاه
ارشاد علیجانی

شنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۷

ا ت ا ق

به
اتاق که
کج
نگاه می کنم
همه
چیز
سر
جای خودش
است
روزبه سوهانی

پنجشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۷

...

سپید
سیاه
سیاه
سپید
سیاه سپید سپید
سپید سیاه سپید
سیاه سپید سپید سیاه
سپید سیاه سپید سیاه
سیاه
سپید
سپید
سیاه
صدای پیانو همه جا پیچیده بود
روزبه سوهانی
تو همیشه سیاه و سفیدی و من هم کمی سبزه ام
در تهران، پاریس چه فرقی میکند !؟
یا آن بار که تو در قله ی هزار چم بودی و من در کلیسای شرجی سن خوزه با دختری که کمی سبزه بود تیک میزدم
تو که هیچ وقت نه پوشیه زده ای نه کیمونو پوشیده ای چه فرقی میکند تو را در کابل دیده باشم یا کیوتو
اصلا ول کن این اراجیف را من دیگر روانم پاک شده؛ مثل تو
میخواهم کاری کنم که ایران از همین فردا بمب اتمی بسازد ، باراک اوباما اگر رییس جمهور شد برای همه ی سربازان خوش تیپ امریکایی بلیط یک طرفه بگیرد به مقصد بغداد ، میخواهم کاری کنم که پای هیچ بنی بشری به مریخ نرسد رییس ناسا هم برود یه قل دو قل بازی کند ، کاری کنم که پدرم بعد از اخذ این مهندسی معدن کوفتی یابو هم برایم نخرد
خنگ هم که باشی ایراد ندارد میخواهم زیر همه ی قول های دنیا بزنم
اگز همه بمیرند
به شنیدن دوباره یک نه از دهان تو می ارزد
من تو را همیشه میشناختم
من هم
کمی سبزه ام
و کمی
کم
حرف
ارشاد علیجانی