جمعه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۹

از احمدرضا احمدی

آسمان خانه‌ی ما


من تمام پله‌ها را آبی رفتم

آسمان خانه‌ی ما

آسمان خانه‌ی همسایه نبود

من تمام پله‌ها را که به عمق گندم می‌رفت

گرسنه رفتم

من به دنبال سفیدی اسب

در تمام گندمزار فقط یک جاده را می‌دیدم

که پدرم با موهای سفید از آن می‌گذشت.

من تمام گندمزارها را تنها آمده بودم

پدرم را دیده بودم

گندم را دیده بودم

و هنوز نمی‌توانستم بگویم: اسب من

من فقط سفیدی اسب را گریستم

اسب مرا درو کردند.



وبلاگ شاعر

............................................

نقدی به منظور واشکافی اثر و نه معنا کردن آن :

..................................

بخش اول:

-نکته ی اول اینست که ما به عنوان اثری مستقل به این شعر بپردازیم

و یا به عنوان اثری در مجموعه ی آثار مولف که من این مطلب را با توجه

به شکل اول می نویسم.

-در اثر با زبانی ساده روبروییم و فعلهای زیاد که به موسیقی شکل میدهند.

در شعر آزاد ایجاد ریتم شبیه به ایجاد ریتم به کمک تدوین در سینماست

و با کات ها یی که در عبارات صورت می گیرد به دست می آید ،ضمن اینکه

هر کلمه نیز موسیقی خود را دارد(البته در حوزه ها ی زبانی مختلف

این موسیقی متفاوت خواهد بود به عنوان مثال موسیقی واژه ی "آسمان" در زبان فارسی

بامعادل انگلیسی آن "sky" متفاوت خواهد بود و در صورت ترجمه تغییر خواهد کرد

اما موسیقی که با تدوین اثر به دست می آید می تواند قابل انتقال باشد.

که خود مطلبیست مفصل و قابل بحث در حوزه ی ترجمه و زبان که به مجالی دیگر می سپارم)

پس در این اثر فعل ها به موسیقی و همینطور فرم احساسی شکل میدهند.

به مکث و فاصله ی بین جمله ها دقت کنید:


...من تمام گندم زارها را تنها آمده بودم

پدرم را دیده بودم

گندم را دیده بودم...


اما در جایی از کار که به کلمه ی جاده می رسیم

فرم بلندی جاده در بلندی جمله دیده می شود و از کات خبری نیست

و فعل می دیدم با "که" به جمله ی بعد متصل می شود و در ضمن

فعل عبارت حالت استمراری به خود می گیرد:


...من به دنبال سفیدی اسب

در تمام گندم زار فقط یک جاده را می‌دیدم

که پدرم با موهای سفید از آن می‌گذشت...



-در کار با یک" من" تنها روبرو می شویم و کل اثر مونولوگ ها ی

این "من" است که تا پایان کار تکرار می شود.

و تنها آسمان خانه است که به "ما" می رسد.

فعل ها ی به کار رفته درکار هم در زمان گذشته اتفاق می افتند و همه

جز فعل پایانی در حالت مفرد.

این زمان گذشته حسی دور و از دست رفته را به کار منتقل می کند.

که نکته ایست قابل توجه .

همچون تفاوت عکس و فیلم ؛ در عکس با زمانی از دست رفته،ایستاده و دور

روبروییم و تمامیتی بسته و در فیلم حس حضور زمان( حتی اگر فیلمی از گذشته

و یا در مورد گذشته باشد) در جریان است، چیزی که در عکس اتفاق نمی افتد.

و شاید به این اعتبار عکس ثبت مرگ لحظه ایست ، و در ذات خود اندوهگین

با فعلی گذشته.

و این زمان نکته ی بسیار مهمی درباب روایت تصویر در شعر است.

به عنوان مثال در هایکو ما یا با فعل روبرو نیستیم و یا فعل در زمان حال جریان دارد

و به زنده بودن اثر می انجامد...

- این تنها بابی بود برای آغاز گفتگو (و طبعا نه کامل و نه کافی)

در مورد یک اثر و جا برای بیشتر نوشتن بسیار.

به امید ادامه و همراهی ...

.................................

روزبه سوهانی


۱۱ نظر:

rouzbeh sohani گفت...

سلام
امیدوارم بحث در مورد هر شعر هم انجام شود و ادامه پیدا کند.
چون بسیار کمک خواهد کرد.

کانون شعر مهر کرمانشاه گفت...

سلام. ممنون سر زدید. وبلاگ متفاوتی دارید و ارج نهاد به آثار خوب سبب می شود توجه مخاطب به اری قدرتمند با هر اسم و عنوانی جلب شود.باد قت مراحل شاعرانگی زبان را توضیح دادید و قابل ستایش است مخصصا برای تازه کارها. اما من فکر میکنم دایره ی وسیع تری دلالت های معنایی به معنی استفاده از واژ هایی در زمینه های متنوع است مثلا نگاه، عریانی، شانه همه در یک دایره ققرار دارند و با اینکه مفهموم شاعرانه تری را منتقل می کنند اما دایره را وسیع تر نمی کنند. اما مثلا در مرحله آخر اگر بنویسید: نگاهت را کنار عکسم روی دیوار می آویزم فریاد می زنی ما چون دوپروانه ی خشکیده در بند یک قابیم.
در این حالت پروانه ، قاب، دیوار دایره ی واژ گان و به تبع آن دلالت های معنای را گسترش داده اند.
با احترام و تواضع. البته این نظر بنده بود و بی شک بی عیب نیست.

ارشاد علیجانی گفت...

مثل اکثر کارهای احمدرضااحمدی فوق العاده بود 

rouzbeh sohani گفت...

سلام
ممنونم از کانون شعر مهر که سر زدید
و نظر دادید.
طبعا امکان عمیق تر بودن جمله ی پایانی وجود داره و تنها یک مثال بود.
اما یه نکته ی مهم اینه که آیا اونو یه
شعر مستقل حساب کنیم و یا نه که در اونصورت حساب دایره ی واژگانش هم متفاوت میشه.

مریم رحمانی گفت...

سلام همشهری. شما در انجمن خاصی در کرمانشاه فعال هستید؟ ممنون که سر زدید. کانون مهر تا چندی پپیش با حضور خانم و آقایان برگزاز می شد چندی است مخصوص خانم ها شده اما اگر بخواهید شما را با مسئول انجمن آشنا کنم تا در شهرمان تنها نباشید. با سپاس

rouzbeh sohani گفت...

سلام خانم میرزایی
این اصلاحیه ایست بر پیشنهاد کتابم که
مخلوطی شد از دو کتاب که البته هر دو مفید
1-گزاره هایی بر ادبیات معاصر/شعر
از دکتر تسلیمی
2-گونه های نوآوری در شعر معاصر از
دکتر کاووس حسن لی...

فتح صبح گفت...

زخم ظریف عقربه در من بود
وقتی كه دایره كامل شد

"یدالله رویایی"

سپاس از آمدنتان و انتخاب زیباتان از احمدرضا احمدی

چوپان گفت...

رویکردِ سینمایی به شعر. آن‌چه در این میان جذاب است آن است که هنرها را می‌توان در هم آمیخت. چیست که سبب چنین اختلاطی می‌شود؟ شاید هنر را زبانِ یگانه‌ای است که گاه در قالبِ چند سطر تبلور می‌یابد، گاه در یک عکسِ سیاه وسفید، گاه در نمایی بسته در فیلمی دیجیتال و گاه در لالایی خواندنِ مادری که کودکش را در گهواره می‌خواباند. 
به قولِ شاملو "ای کاش عشق را زبان سخن بود". شاید زبانِ عشق هنر است، شعر است، نقاشی است. و به قولِ شهاب مقربین "همه‌ی کلمات راز مرا می‌دانند"

راضیه سرلک گفت...

سلام
1-در شعر احمدی نکته ای دیدم که در کنار مطالب عنوان شده خالی از لطف نیست
حرکت شاعر از پله هایی که آبی می رود تا آسمان و پس از آن به عمق گندم یک حرکت عمودی از اوج(سبک بالی) به سقوط(شناخت هرچیز مستلزم واکاویدر کنه آن ) است که در نهایت افقی می شود وبه جاده می رسد.


2-زیاد با نظر آقای علیجانی در پست قبل مبنی بر اینکه برای منقد بودن باید نظریه ها وتئوریها را دانست وبرای خالق وشاعر بودن تنها به کشف خود از آثار هنری بسنده کنیم موافق نیستم درک بهتر از موقعیت خود به عنوان شاعر کمک به فضای نقد می کند وبلعکس یعنی دو سویه ای که بودنش در کنا ر هم تکمیل کننده کار می باشد چنان که ویرجینیا وولف عنوان می کند همواره بین دو ساحت منتقد وخالق در نوسان بوده ام وشاید یکی از دلایلی که هم منتقد خوبی بود وهم نویسنده برجسته همین امر باشد.

راضیه سرلک گفت...

مطلب عنوان شده از سوی شما در وبلاگم رو با مثالی از شاعران همراه میکنم:
"لاجورد چشم ها" را در نظر بگیرید این ترکیب برای هوگو است و به صورت "چشم های لاجورد" در نزد آراگون در می آید تصویری تک بعدی از جسم تا آسمان،تصویری کیهانی اما بی حرکت.
برعکس با توسل به شعری از مالارمه خواهیم داشت
" پیروزی نگاهت را می شنوم، لاجوردی که در ناقوس ها افتاده است" بدین ترتیب تصویر را با برقراری روابط درونی ناگفته از همواری نجات داده ایم.
دوعنصر تشکیل دهنده ی تصویر،همان دو واقعیت هستند وهر کدام ازین سه شاعر می خواستند در چشم های محبوب خود آبی های آسمان را ببینند اما نزد مالارمه این رویت به شکل بلوری چند بعدی در می آید
حال یا باید به این صورت تصویر را از ایستایی نجات داد یا اگر به دنبال ترکیب سازی هستیم این فاصله گذاری جای خود را به ترکیب می دهد اما این بار مسلما دیگر ترکیب لاجورد چشم ها نخواهد بود چون سنتز متفاوتی در پیش است.
وانتخاب این گرایش به نحوه ی برخورد با تصویر در موج نو وحجم بر می گردد.

یه دوست گفت...

سلام،مرسی
بهترین و در اوج ماندن...