شنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۹

به ارشاد علیجانی - برای سالروز سرآغازت...


من و تو پیراهن های یک بند رختیم...



روزبه سوهانی

۱۶ نظر:

ارشاد علیجانی گفت...

خیلی وقت بود گریه نکرده بودم
خیلی وقت بود به خاطر چیزی جز غم گریه نکرده بودم
اشکمو درآوردی مرد

ما پیراهن های یک بند رختیم

سنجاقک گفت...

ممنون که سر زدین. دلنوشته های زیبایی دارین،بازم منتظرتونم.

rouzbeh sohani گفت...

سلام ارشاد
"یه چیزیه" زیبایی بود...

غزل آزاد گفت...

سلام
چه نونی بهم قرض میدین ...

ارشاد علیجانی گفت...

غزل خانم من و روزبه به هم نون قرض ندیم کی بده؟

ناشناس گفت...

خدا...

ممنون از حضور صميمي تان....

دلم خواست آنجا باشم بدجور...
راستي كجاست؟ كدوم فصله؟

baran گفت...

چه لطیف است حس آغازی دوباره و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس و چه اندازه عجیب است روز ابتدای بودن و چه اندازه شیرین است روز میلاد تو، روزی كه تو آغاز شدی...
سالروز شکفتنتون مبارک اقای علیجانی

ارشاد علیجانی گفت...

در پاسخ به پرسش یک دوست ناشناس: عکس خیلی قدیمی است و پاییز است و شاهرود است و مروبوط به زمان دانشجویی است و اسم خیابانش در یاد نیست و فقط یادمه که چه پاییز نفرین شده ای بودو غم انگیز

rouzbeh sohani گفت...

یه خیابون که دانشجوا معروفش کرده بودن به
love street
اما...
آره پاییز بود و غم بود...
ولی باهم بودنی شیرین...

faraz-mehr.blogfa.com گفت...

و بلاگ زیبایت بوی صمیمیت می دهد
بوی خاک و جنگل بعد از باران
جایی برای نفس کشیدن


خوشحالم از دیدنت

ميرزايي گفت...

چه روزهاي خوشي ست حوالي شما.
ياد اين شعر عمران صلاحي افتادم :
خاطره ها و عشق ها.خاك را مي لرزاند آرزوهاي پنهان.رايحهً گلهاي ناديدني سر مي رود از ديوار خراب.در كوچه مي ريزد. جاري مي شود و به خانه ها مي رود.نوشته ها پاك مي شود.دل سنگ ها از غصه مي تركد.از اينجا خياباني خواهد گذشت.عشق ها و عاشقان زير ماشين ها خواهند ماند.زير باران.

qazal.azad گفت...

dir be 2nyä umadi...
Man tire zire bärunam.
Gorg na$odam amä.
$ädam k pirähanid!

ارشاد علیجانی گفت...

از کلیه دوستانی که از راه های دور و نزدیک به سختی تولد اینجانب را تبریک گفتند تشکر میکنم

مریم رحمانی گفت...

سلام . در مورد آشنایی با مسئول انجمن می خوام به شما اطلاعات بدم تا با ایشان تماس بگیرید اما به صورت نظر خصوصی که در این قسمت من چیزی با عنوان نظر خصوصی یافت نکردم. شاید هم بلد نیستم چون با شکل معمول نظرات وبلاگ ها کمی متفاوت است. لطفا ایمیل را در وبلاگم بگذارید تا براتان ارسال کنم. ممنون.

سعيده ميرزايي گفت...

سلام غزل عزيز
منم تير زير بارونم!
و حق ميدم اگه تو هم منو نشناسي مثل خيلي ها.خيابون ابن يمين،راهنمايي پانزده خرداد،كلاسهاي شعر خانم عامريان،1378بود شايد.همونجا كه تو 12سالگي حس شاعرانگي من مجروح شدو ديگه جون نگرفت.(يادش بخير)هنوز شعرهاي اون روزها رو دارم."اگه هنوز ايشون رو ميبيني لطفن عرض ارادت منو بهشون منتقل كن . صادقانه!"
راستي شعري از تو اينجا خوندم(دكمه هاي پيراهنت را ببند...)هنوز زمزمه اش ميكنم.دوست داشتنيه...

غزل آزاد گفت...

سلام سعیده جان
هنوز عکسای کودکیت دست منه
جالبه
تو کجا اینجا کجا ؟