سه‌شنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۹

بازخوانی

نکته ی اول:
.....................................
به استفاده ی کودکان از زبان دقت کنید
آنجا که ما را به خنده وا می دارند
چه اتفاقی رخ میدهد!؟
چیست که باعث خندیدن ما می شود!؟
( اینجا منظور خود زبان است و نه لحن و صدا)
کودک تا زمانی که ساختار زبان را به عنوان نظامی قاعده مند نشناخته است
استفاده ای کاملا شخصی و قانون شکنانه از آن می کند...
و این قانون شکنی و آشنایی زدایی ناخواسته است که ما را به خنده وا می دارد.
و راز این قانون شکنی در همان دو محور پیشین قابل بررسیست؛
همنشینی و جانشینی...
گزینش و ترکیب...
که به نوعی زبانی یکسر شخصی برای کودک می آفریند
با نشانه ها یی شخصی.
به عنوان مثال با تغییردر محور همنشینی یک واژه:

سوسک تبدیل به سوکس می شود

و یا در جانشینی:

کتک تبدیل به تتک

و به همین شکل با جمله ها هم روبرو می شویم
به عنوان مثال در محور جانشینی و گزینش به جملاتی شبیه به این بر می خوریم:

یه بستنی دوست دارم

که اینجا کودک به جای "خیلی زیاد" که هنوز برایش جا افتاده و درک شدنی نیست
دست به گزینش جایگزینی می زند ، گزینش نشانه ای شخصی.
...................................

نکته ی دوم:

به چه زبانی می پوشیم ؟
به چه لباسی می خندیم؟
آیا می توان با توجه به همان دو محور به بررسی پوشاک پرداخت؟!
و این پژوهشی است که بارت انجام داده.
زیرا پوشاک می تواند جنبه ای نشانه شناسیک و دلالت گون داشته باشد.
و با همان دو محور قبل به این بررسی پرداخته.
به این شکل که در محور همنشینی(ترکیب) با قواعدی روبرو هستیم و در
محور جانشینی(گزینش) نیز با قواعدی که این قواعد می توانند هنجارها
و یا قوانینی با عناوین مختلف باشند(مذهبی و ...)
وطبعا در فرهنگها و جوامع مختلف متفاوت.
و در هر کشور با حدود آزادی متفاوتی در هر محور.

به عنوان مثال یک شهروند اروپایی می تواند در حوزه ی
ترکیب، کت و شلوار بپوشد یا شلوارک و پیراهن و یا ...
و در حوزه ی گزینش با انتخاب طرح ،مدل و شکل هر کدام روبروست
که بارت اولی را همچون زبان و دومی را همچون گفتار
(به نوعی استفاده ی شخصی از زبان) می داند.

دایره ی محدوده ی این انتخاب در هرمنطقه متفاوت است.
مثلا در جنگل های آمازون اصولا دایره تعطیل از آن طرف!!
و در کشوری دایره تعطیل از این طرف!!

*و در نتیجه به این نکته ی مهم می رسیم که:حدود هنجارشکنی که به
نوعی تخطی از قواعد این دو محور است(به شکل ادبی آشنابیی زدایی)
در هر منطقه متفاوت خواهد بود.
به عنوان مثال پوشیدن کت و شلوار در قبیله ای در آمازون همانقدر
هنجارشکنانه است که اتصال مقادیری برگ به خود در اروپا(که البته
جاهایی امکانش هست!) و نصب عینک بر بام پیشانی دربلادی دیگر!!
و شاید هر سه برای مردم آن منطقه خنده آور و یا تعجب انگیز
(البته دوتای اول از آنطرف و سومی از اینطرف!)

..............................................
نکته ی سوم:

به چه زبانی می خوریم؟
به چگونه خوردنی می خندیم؟

که شباهتی بسیار با پوشاک دارد.
به این معنی که هر فرهنگ و منطقه ای زبان خود را دارد
و باز در دو محور قابل بررسی
که قواعد این دو محور فرهنگ غذایی منطقه ای را تشکیل می دهند.
و خود نتیجه ی پیشینه ای تاریخی ، اجتماعی، اقتصادی و ...
و قواعد در منطقه های مختلف متفاوت و در نتیجه فرهنگ ها متفاوت.

به عنوان مثال ممکن است در کشوری در محور ترکیب به صورت:
پیش غذا+غدای اصلی+دسر+نوشیدنی باشد
و در کشوری:
نوشیدنی+غذای اصلی+دسر
و هر دو با امکان انتخاب های متفاوت در محور گزینش.
و حتی گاه قواعدی در محور گزینش.
به عنوان مثال خوردن چند نوشیدنی خاص و یا استفاده از سوپ
به عنوان پیش غذا در یک کشور یا منطقه.

و باز با توجه به این مطالب شکل ها ی آشنایی زدایی قابل بررسی است.
که با به هم ریختن قواعد این دو محور اتفاق می افتد.
و به عنوان مثال خوردن قهوه به همراه آبگوشت در جایی همانقدر تعجب برانگیز
می شود که خوردن دوغ با پیتزا.
* البته یک نکته ی بسیار مهم اینکه درست همچون ادبیات همین مقوله های نا آشنا
و شاید در ابتدا تعجب برانگیزبه مرور زمان می توانند آشنا
و در نتیجه تبدیل به فرهنگ جامعه ای شوند.

.........................................
و دست آخر نکته ی چهارم

و پرسش ها ی پیش رو:
-شباهت ها ی کودک و هنرمند چیست؟ تفاوت ها کدام است؟
-زبان شخصی چیست؟
-آیا زندگی زبانی شخصی دارد؟
-محدوده ی فردیت کجاست؟
-ما با چه فرهنگی زندگی میکنیم؟
-تولید فرهنگ چگونه است؟ و انتقال آن چگونه؟
-رابطه ی آزادی با زبان جیست؟
و...

......................................................
این مطالب به عنوان جرقه هاییست برای آغاز فکر و گفتگو
و به دلیل اهمیت زمان در این روزگار تا حد ممکن خلاصه...
به امید ادامه و همراهی...

روزبه سوهانی

هیچ نظری موجود نیست: