جمعه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۹

آغاز یک گفتگو

سلام آقای سوهانی
............................................

چند نكته:

1.من منتقد نيستم چون ميدانم:
"منتقد كسي است كه جاده ها را ميشناسد اما رانندگي نميداند! كنت تينان"

2.من شاعر نيستم.نويسنده هم.

3.من فقط يك خواننده شعر هستم .شما فرض كن از ادبيات تنها خواندن و نوشتن ميدانم.

4.من نمی دانم انگيزه شخص شما از سرودن و انتشار شعر چيست.

5.تنها ميدانم من از آن لذت نميبرم و معنايي نيز در آن نميابم.
نميدانم چقدر خوب است كه شعر مخاطب خاص داشته باشد.
يا چنان موجزو پر كنايه باشد كه نامفهوم شود.
ابهام ،استعاره و تشبيه در خدمت مفهومند، نه خود هدف شعر!
مدتهاست دردانشگاه و در وبلاگتان اشعارتان را خوانده ام ،بارها، زمان گذاشتم اما...
البته نيما را هم كسي نفهميد، فروغ را هم ...
خدا كند نوه هايتان به وجودتان افتخار كنند!
احتمال محتمل ديگري هم هست كه اين نگاه تنها من باشد.

6.در ضمن من ميدانم :"كسي كه ميتواند عمل ميكند و كسي كه نميتواند درسش رامیدهد."
پس جسارت مرا ببخشيد اگر نخواسته بوديد نمی نوشتم.

سعیده میرزایی

...................................................................................
سلام
-بینهایت ازتون ممنونم که درخواستمو پذیرفتین و دلایلتونو گفتید
و اینو کاملا بی اغراق و بدون ذره ای ناراحتی میگم.
چون کاملا به چالش،سنتز و دیالوگ اعتقاد دارم و ازش لذت میبرم
که فقط در این صورت یک نیروی پیش برنده به وجود میاد.

-در مورد نظرتون راجع به شعرام به هیچ عنوان نمیتونم و نمیخوام دفاعیه ای داشته باشم
چون اعتقاد دارم یه اثر هنری بعد از به وجود اومدن
تبدیل به یه وجود مستقل میشه که خودش باید بتونه از خودش دفاع کنه و به حیاتش ادامه بده
که در غیر اینصورت جزو آثاری در گورستان تاریخ میشه.

-اما در مورد بقیه ی مطلالب میشه بحث کرد که فکر میکنم جالب و مفید باشه

1.یه اثر هنری بدون مخاطب قابل تصور نیست
و این مخاطبه که میتونه به اون حیات بده وباعث ادامه پیدا کردن این حیات بشه .
مثل این میمونه که فرض کنیم من بعد از کشیدن یه تابلو
بدون اینکه هیچکی اونو ببینه برای همیشه خاکش کنم
که حتی در این صورتم اون اثر یه مخاطب داشته و اون خود مولفه!

2.هر اثر هنری رمزگان خاص خودشو داره که با استفاده از اون با مخاطبش ارتباط برقرار میکنه.
و در مورد هنر هایی که از رمزگان مشترکی استفاده میکنن
اتفاقا نکته ی مهم برای درک تفاوتهادرک تفاوت شیوه و شکل به کار گیری رمزگان در اوناست.
...........................................
بنا به نظریه ی یاکوبسن:
کنش ارتباط کلامی شش عنصر اصلی دارد:
1:فرستنده ی پیام(که میشود از آن به عنوان مولف یاد کرد مثل یک نویسنده یا یک نقاش یا ...)
2: پیام(سویه ی معناشناسیک و نهایی وجه ارتباط)
3:گیرنده
4:زمینه(که به موقعیت نشانه شناسیک،
تاریخی-اجتماعی،روانشناسیک،فلسفی،
اخلاقی و در کل به افق های دلالت های فرهنگی ویژه ای وابسته است-و نکته ی مهم این است که زمینه مفهومی دقیق و قطعی نیست)
5:رمزگان(مثلا یک شعر در پیکر رمزگان
زبانشناسیک جای میگیرد)
6:تماس(مثلا قطعه شعری را میتوان خواند،شنید،میتواند در مجله ای باشد و یا کتابی و یا...)
...................................................

*که در پیام های ادبی به شکل خاصی رمزگان اهمیت داره ، به ویژه در شعر.

و اینجاست که این سوال مهم پیش میاد:
تفاوت آثار متفاوتی که با رمزگان مشترک به وجود میان در چیه!؟
به عنوان مثال تفاوت متن یه سخنرانی علمی با یه شعر چیه؟!
در حالی که هر دو از رمزگان زبانشناسیک استفاده میکنن!
و آیا اصولا تفاوتی هست!؟
....................
امیدوارم این سوالها باب گفتگو و بحث رو باز کنه...
واینجا باید از انتقاد خانم میرزایی و اینکه خیلی راحت مطرحش کردن تشکر کنم
که باعث شد بعد از مدتها باب یه گفتگوی جدی باز شه.
وبه همین دلیل دوست داشتم بحث توی صفحه ی اصلی وبلاگ ادامه پیدا کنه
که شاید دیگران هم بخوان توش شرکت کنن.
به امید ادامه...

.............................................
روزبه سوهانی

۳ نظر:

سعيده ميرزايي گفت...

سلام جناب سوهاني.بنده را بسيار مشعوف فرموديد.
جناب سوهاني بنده كه عرض كردم منتقد نيستم و مطالعه اي هم در زمينه نقد و شعر ندارم .حالا شما قصد به چالش كشيدن موضوع را داريد؟!نكند ميخواهيد نقره داغمان بفرماييد دوست عزيز؟!
اما يك مساله :بعنوان يك شاگرد از شما راهنمايي ميخواهم كه واقعا بايد با شعر تا اين حد علمي برخورد كرد و مقايسه و تجزيه تحليل انجام داد ايا؟
درست مثل هندسه جبر و شيمي.بايد از ان رمز گشايي كرد .بايد نظريهءمنقدان و نظريه پردازان ساير ملل را در شعر ملتي ديگر دخالت داد.اگر اينگونه است شما نظر اقاي جان كينز را مي پسنديد كه"اگر سرودن شعر مثل روييدن برگ درخت طبيعي نباشد همان بهتر كه اصلا سروده نشود."يا خير؟

rouzbeh sohani گفت...

سلام خانم میرزایی
اصلا همچین قصدی نداشتم و اگه اینطور برداشت کردید ازتون عذر میخوام.
تمام حرفام کاملا جدی بودن.
و یه چیزم کاملا جدی و بی تعارف بگم
که به هیچ عنوان به هیچ عنوان نه خودمو
منتقد میدونم و نه استاد.
و به زودی سعی میکنم جواب سوالو بنویسم.
چون یه سوال مهم و اساسیه و نمیشه کوتاه در موردش نوشت.
و البته امیدوارم به سوال منم فکر کنید و در موردش بنویسید.
و دیگه اینکه انتقادتون از کل وبلاگم بگید. چون کفته بودین از قبلم بدتر شده.چون به هر حال وبلاگ به جز شعرای من بخشای دیگه ایم داره.

ناشناس گفت...

با سلام
اول ممنون به وبلاگم سرزدید
و دوم منم منتقدنیستم چونکه ازنظرمن منتقداصلی هرکس خودشه.چنان چه که ژان پل سارتردرکتاب ادبیات چیست؟اززبان شاگردنقاشی کاازاستادش سوال میکنه که چه زمانی نقاشیم کامله؟واستادش جواب میده:زمانی کامله که نقاشیت روببینی وبگی این نقاشی رومن کشیدم!.این حرف رو میزنه که بگه ازنظریک هنرمندهیچ گاه کارش کامل نیست ومیتونه بهتربشه
بازبه من سربزنیدونظرتون روبگید
http://www.sina-k.blogfa.com/
بدرودتاسلامی دیگر