سه‌شنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۸


رنج از سکوت حنجره رنجور می شود
سر از هوای خاطره مسرور می شود

از من همیشه شکل زمین گرد بوده است
از تو تمام فاصله ها دور می شود

عشقی که بی ستاره به پایت نشسته بود
کر می شود نگاه تو را ...کور می شود

دلشوره ها به حال دلم غبطه می خورند
از چشم من تمام زمین شور می شود

باید بفهمم اینکه چرا در مسیر من
هر کس که دوست دارم ، مغرور می شود

باید بفهمم اینکه مگر زنده بودنی
با جبر و با مقاومت و زور می شود؟

دیگر زمان ، کفاف رسیدن نمی دهد
دارد تمام خمره ها انگور می شود ...

غزل آزادمقدم

هیچ نظری موجود نیست: