چهارشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۹

نفس هایم بر عبور گوزنی حک می شوند
که تمام دیوار را
به انگشت ها ی تو بر خواهد گشت
و سکوت کلمات را
به عریانی سنگ ها
خواهد ریخت

ردپایی به دفتر فرو می رود
جاده
به ورق های آخر می رسد
زخم های دیوار
در ابتدای کلمات
می ایستند
وتنهایی را
یک صندلی
به خطوط می دوزد

برگشته ام
برگشته ام
به طرح فریادهای رودخانه ای
که شعر را از دهان تو عبور می داد
و صدای زخم های گوزنی را
به کوه
می پیچید

تا رفتن را
به انگشت های تو برسانم

تا قدمها را
به آخرین نفس های دیوار

و عریانی کلمات را به ابتدای خطوط

سکوت در تنهایی جاده ای می پیچید
که تمام ورق ها را
تا شعرهای من آمده بود
و خیسی کلمات
به زخم های دفتری
که فریاد ها ی گوزنی را
به انگشتان من
می رساند

فرو رفته
به
ابتدای
سنگها

تا طرحی از خنده هایت را
بر رودخانه ای حک کنم
که تنهایی یک صندلی را
به دریا
خواهد
ریخت


روزبه سوهانی

۱۴ نظر:

ارشاد علیجانی گفت...

روزبه جان فکر میکنم یه زمانی باید حضوری حسابی سر روند جدید شعرتهات باهات حرف بزنم. ام خلاصه اینکه شعرهات داره روندی رو طی میکنه که به شدت داره به سمت پیچیدگی زبانی حرکت میکنه شاید این تاثیر مطالعات چند وقت اخیرت باشه و ختی شاید خوب باشه ولی من نمیپسندم اینقدر پیچیدگی زبانی رو و فکر میکنم دورانی که شعرا اینقدر پیچیدگی زبانی در کارهاشون به کار میبردن در ایران هم دیگه تموم شده به نظر من دیگر تموم شده بگذریم در شعرهای انگلیسی که سالهاست تا اونجایی که من دنبال میکنم و گاهی سری به مجله هایی مثل نیویورکر میزنم سر و سراغی از پیچیدگهای زبانی نیست. به نظر شعر داره به سمتی حرکت میکنه که کاملا تاویل پذیر باقی میمونه یعنی برداشت مخاطب راآزاد میذاره ولی در عین حال سادگی خودش رو هم حفظ میکنه

rouzbeh sohani گفت...

سلام ارشاد عزیز
ممنون از نظرت
امیدوارم بتونیم مفصل در موردش بحث کنیم.

zahra mahoozi گفت...

این روزها فکرم عجیب جا مانده در جایی و گاهی می شود...
اما یک روز بر می گردم نقدی برایش می نویسم.
وبلاگتان آیکون های یاهو را نداشت نوشتم "گل".
موفق باشید و پرکار

يه دوست گفت...

سلام آقا روزبه،مرسي از اشعار زيباتون كه داخل وبلاگتون ميزاريد و فرصتي به ما براي خوندن و لذت بردن.
بر خلاف نظر آقا ارشاد،البته نظر شخصيم هست،من اين نوع اشعار رو بيشتر پسند ميكنم چون اين پيچيدگي بر خلاف ظاهر يك تنين خالصي رو داره كه هر شهري نمي تونه داشته باشه.
موفق و شاد باشيد

rouzbeh sohani گفت...

سلام
ممنون از همه ی دوستان

rouzbeh sohani گفت...

سلام دوستان

تصمیم داریم یه ستون با نام
"عکس روز"تو وبلاگ را بندازیم که خیلی بستگی به همراهی همه داره،
که همکاری کنن و لحظه هایی رو که ثبت میکنن بفرستن برای ما.
فرمت کارم عکسهای با موبایل گرفته شده و سیاه و سفید قرار میدیم
البته بازم می گم که تنها به شرط همکاری همه ی دوستان امکان پذیره که عکساشون رو برای ما میل کنن.
و احساس میکنم اتفاق خیلی جالبی بشه.

saeed gholami گفت...

سلام روزبه جان...
ممنون اومدي...و اميدوارم تو مدت كمي كه هستم بيشتر باشم و ازنظراتت استفاده كنم...
شعرت را خوندم چند بار...اما كلامم از نظر گفتن عاجز ماند...

بازم مرسي...

فرشته رسولي گفت...

شعر خوبي خواندم....

اما شاعر در پايان شعر خودش را لو مي دهد...!

براي "دزدي ستاره ها" دعوتيد!

سعید احمدپور گفت...

سلام
خوشحالم با یه شعر خوب و منسجم روبرو بودم که منو مجاب کرد چندین بار بخونمش (این برای آدم تنبلی مثل من اتفاق نادریه!! ) .
نظر گیر ترین و جذاب ترین چیز برای من توی شعرت ، وجود المان های شناوری بود که در بستر کار ، مدام بین هویتهای مختلف در نوسان بودن . در واقع هر المان طی یک سری توالیهای علی ، از یک رهگذر بینامتنی - البته نمی دونم میشه اصطلاح بینامتنیت رو به کار برد یا نه - به یک هویت جدید می رسید و باز نوسان می کرد و به جایی دیگه میرفت . نوساناتی که در منطق اثر به خوبی جا افتاده بودن و اصلا خودشون جزیی از منطق اثر بودن . جاده ، دیوار ، دفتر ، صندلی ، ورق ها . . .
این تعلیق ها به نوعی کعبه ی آمال خود من هم توی شعر هستن . انتساب چند هویت انعطاف پذیر به یک المان و وجود نوعی عدم قطعیت , به جای یک هویت خاص که بعد از کشف توسط مخاطب ، از بین بره ، از روش های مطلوب منه . اصلا یه بحث نسبتا مفصل هم سر نقد آقای ارشاد علیجانی مبنی بر "سخت بودن " کارت داشتم . به نظر من " سخت بودن " یک شعر معلول روش ما در برخورد با اون شعره . حالا این بحث بمونه واسه یه وقت دیگه .
اما به یکی از المان هات هم یه نقد کوچولو دارم .
"رودخانه "
ورود این المان به شعر در یه قسمت خاص بود :
"برگشته ام
برگشته ام
به طرح فریادهای رودخانه ای که . . ."
چرا می گم یه قسمت خاص ؟ به واسطه ی همین "برگشته ام " . با این برگشتن ، با این ورق زدن دفتر به صفحات قبلی ، منِ مخاطب منتظر ایجاد یه فضای نوستالژیکم . فضای نوستالژیکی که در "صدای زخمهای گوزنی را
به کوه
می پیچد"
به خوبی القا می شد . اما در رودخانه نه . رودخانه در فضایی که نوعی نوستالژیا رو ایجاب می کنه به یکباره - و برای بار اول - به شعر تزریق می شه . حتی به نظر شخص من - البته این حرفم کاملا ذوقیه - المان رودخانه بعدش هم چندان به کار نمی چسبه و جایگاه مستحکمی پیدا نمی کنه .

سعید احمدپور گفت...

یه بحث دیگه هم سر ترکیب ها توی این شعر دارم . تو از ترکیب سازی توی شعرت خیلی استفاده کردی . پس مسلما قوت و ضعف این ترکیبها مستقیما رو شعرت تاثیر می ذاره . من ترکیبهای شعرتو به دو گروه تقسیم می کنم (جالبه ، مشابه همچین کاریو رو یکی از شعرای خانم سرلک هم کرده بودم ) :
1- ترکیبهایی مثل تمامِ دیوار ، انگشت هایِ تو ،سکوت ِ کلمات و . . .
2 - ترکیبهایی مثل عریانی ِ سنگها ، خیسی ِ کلمات ، فریادهای رودخانه و . . .
ترکیبهای گروه اول ، ترکیبهای خطی و ساده ای هستن که من خیلی برای شعر مناسب نمی دونمشون . البته یه سریشون تو کار جا افتاده بودن ها ،رو این بحثی ندارم . تر کیبهای دسته ی دوم یه کم چالش برانگیزتر بودن . البته بعضا چالشی مختصر بر مبنای یه آشنایی زدایی کوچیک . اما حرف اصلیم سر استعدادیه که در این نوع ترکیب سازیها برای ایجاد حجم های خالی ، فضاهای دارای قابلیت سپیدخوانی و آشنایی زداییهای چالش برانگیز هست . نقد من اینه که ترکیب سازیهای تو بعضی اوقات به متد سنتی خیلی نزدیک می شه .چیزی شبیه همون صفت و موصوف یا مضاف و مضاف الیه که مبتنی بر انتساب یکی از طرفین ترکیب ، به چیز یا کس یا صفت دیگه ایه . من این صحبتارو یه کم مفصلتر رو یکی از شعرای خانم سرلک کردم . واسه خلاصه کردن حرف ،ارجاعت می دم به نقدی که روی شعر "صاعقه ، دایره زد " ایشون تو وبلاگشون گذاشتم .
ممنون بابت این شعر خوب
موفق باشی .

rouzbeh sohani گفت...

سلام سعید احمدپور عزیز
خیلی خیلی ممنون بابت نقدت.

غزل آزاد گفت...

روی این کار بحث زیادی میشه کرد
یه کار چاق و خوبه
اما می خوام بدونم رسالت یه اثر هنری در نسل معاصر چی می تونه باشه؟
آیا ما برای تامل شدید مخاطب می نویسم
یا برای بروز هیجانات شخصیمون ؟
اکه بُروز که باید به روز هم باشه
این کار کاملا شخصیِ و پر حرارته اما
ایجاد یک دایره ی زبانی سخت رو داره
که تو دنیای شخصی شاعر خوبه
المان های شخصی خوبه ... اما انحصار مطلقش به فرد کارو ناتوان کرده.

rouzbeh sohani گفت...

سلام
من حضور خودم رو تو بحث
به وقتی موکول می کنم که شعر خودم
نباشه.

ناشناس گفت...

salam khaste nabashid,rastesh manam ba in nazar movafegham ke sheratoon be samte pichidegie zabani dare harekat mikone.