دوشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۸

پائيز اسم كوچك تو


سرما به زمستان بستگي ندارد
زمستان به مرگ نزديكتر است
و مرگ پشت تخت خواب تو
جفت گيري مي كرد
حالا سر همين كوچه
تختت به خواب مي رود
و شب از سياهي من
روسياه مي شود
و سايه هاي اين ساعت
راس هر روز در لابلاي قهقهه ي ِ
زني كه ايستگاه بعدي ست
به نيمه شب مي رسند ...
فرقي نمي كند
تورا خواب ديده باشم
يا تعبير لعنتي اين توهم تو باشي !
فرقي نمي كند
توي جالباسي پيراهن شب من باشد
يا طناب دار تو
در هر زمانه اي كسي افسانه مي شود !
و باد منتظر گرده افشاني من است
تا پنجره اي را حامله كند
و پاييز اسم كوچك تو باشد .
حالا اگر توليد مثل اين فصل آزرده ات نمي كند
گربه شو !
انسان ها حيوانات را
مستقيم به مقصد مي رسانند
ومن از ناهنگامي اين فصل مي ترسم
كه قرار است از اين شهر بروم
و خدا كند
تهران ازين بزرگتر نشود !
و خدا كند لباس گرم داشته باشم .
فرقي نمي كند
توي جالباسي
تابستان من باشد يا
كت و شلوار دامادي تو !
در هر زمانه اي
شاعري از خودش فرار مي كند
سياسي مي شود
و بعد ...
تاريخ تولدش را هم فراموش مي كند .

غزل آزادمقدم

۴ نظر:

مهردادحاجی محمدی گفت...

سلام خانم آزادمقدم.ازاین کارتون لذت بردم.

rouzbeh sohani گفت...

kheyli khoub boud
motafavet nesbat be karaye ghablit boud ghazal.

e گفت...

بسيار عالي بود خواهر لذت بردم

غزل آزاد گفت...

سلام ممنون از نظراتتون