پنجشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۷


روي صندلي نشستم و به دريا گريه ميكنم
پدربزرگ هيچ وقت عصا نداشت
روزبه سوهاني

۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام. نظرتونو راجع به شعرم خوندم و خوشحالم شدم.کار جدیدتون روهم خوندم .اول از حسم میگم .دیروز یاد پدربزگم افتاده بودیم ومامانم از اینکه از سنگ مزارش خیلی دوره احساس ناراحتی میکرد..با دیدن این کار کوتاه نمیدونم چرایاد خاطرات کودکیم افتادم پدربزگی که شکلش از یادم نرفته و گرمای دستای مهربو نشو هنوز رو دستام حس می کنم. (یه نتیجه ای می شه گرفت و اینکه،کار کوتاه می تونه اونقدر از نظر مفهوم وسعت داشته باشه که آدمو زیرو رو کنه.این کار اینطوری بود.شاید مفاهیم دیگه ای هم بشه ازش برداشت کرد.در مورد نقد تخصصی شعر هنوز اونقدر اطلاعاتم کافی نیست که بتونم شعر رو منتقدانه! نقد کنم...اگه کتاب خوبی در این زمینه بهم معرفی کنید ،خوب میشه..)یکی از کار های کوتاه من(در این تارهای لرزان بی صدا
سنجاقک چه کودکانه دست وپا می زند.)و یکی دیگه(ماهی در خاک نقره ای می غلتید
ودرتیرگی آسمان آبی ترین پرواز را تجربه می کرد.)اگه نظر بدید خوشحال میشم.

ناشناس گفت...

سلام
آقای سوهانی ممنون از اینکه میاید شعرامو می خونید و وقت میگذاریدو اونارو نقد میکنید
این کار شما باعث دلگرمی منه

ناشناس گفت...

سلام
اول کتابها:گزاره هایی بر ادبیات معاصر-شعر(سیروس تسلیمی)
گونه های نو اوری در شعر معاصر(کاووس حسن لی)
در مورد کارهاتون:
اول اینکه لطف میکنید کاراتون رو مینویسید
کار اولتون از سه تا صفت تشکیل شده(لرزان-بی صدا-کودکانه)که باید دید این صفتها تا چه اندازه تازه و تاثیر گذاره(در کل ایا پویا هستن؟)
که من فکر میکنم نیستن و همینطور استفاذه از تار(کارکردش)تکراریه
در مورد کار بعدیم باز استفاده از صفت دیده میشه(که این جنس نوشتن شمارو نشون میده)
ولی خود من در مورد صفتها نظرم اینه که به هر حال تکراری میشن.
ولی در کل در کار دوم برخوردها بهتره و کاره جالبیه(مثل صفت نقره ای برای خاک و کل بند پایانی)
بازم ممنون/به امید خوندن کارای بعدیتون.