سهشنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۸
روزگار غريبي ست نازنين- شعري از شاملو
سهشنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۸
چند کارِ کوتاه
یکشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۸
پنجشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۸
...به شانه های تو
و صدای ماهیانی سرازیر در من
در انحناهای رودخانه ای
تخت را به قدم ها ی تو می ریزد
رطوبت تکه قایق ها را
و با طعم جاده هایی از تو گذشته
به ادامه ی اتاق
می پیچد
به قدم های تو
سرازیر از صدای ماهیانی
در انحناهای تخت
که رودخانه ای را
به انگشت ها یم
گره
خواهند
روزبه سوهانی
چهارشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۸
دارم به شهر شما دست می کشم- شعری از هیوا مسیح
حالا که آمده ای
دوشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۸
یکشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۸
...
پنجشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۸
چهارشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۸
سهشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۸
دوشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۸
از ریختن شهادت از انگشت - شعری از یدالله رویایی
پنجشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۸
از رسول یونان
چهارشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۸
پرنده مردني ست - شعري از فروغ
دوشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۸
بریده شعری از شاملو
توان ِ دوستداشتن و دوستداشتهشدن
توان ِ شنفتن
توان ِ ديدن و گفتن
توان ِ اندُهگين و شادمانشدن
توان ِ خنديدن به وسعت ِ دل، توان ِ گريستن از سُويدای جان
توان ِ گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع ِ شُکوهناک ِ فروتني
توان ِ جليل ِ به دوش بردن ِ بار ِ امانت
و توان ِ غمناک ِ تحمل ِ تنهايي
تنهايي
تنهايي
تنهايي عريان.
انسان
دشواری وظيفه است...
شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۸
In The Station Of Metro - شعري از عباس صفاري
همين که تو را خوب ببيند
دنيايي را ديده است.
از ميليونها سنگ همرنگ
که در بستر رودخانه بر هم ميغلتند
فقط سنگي که نگاه ما بر آن ميافتدزيبا ميشود.
تلفن را بردار
شمارهاش را بگير
و ماموريت کشف خود را
در شلوغترين ايستگاه شهر
به او واگذار کن.
از هزاران زني که فردا
پياده ميشوند از قطار
يکي زيبا
و مابقي مسافرند.
پنجشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۸
سفر عسرت
آلبومی متفاوت از شهرام ناظری با آهنگسازی فرخزاد لایق
با اشعاری از اخوان ، شفیعی کدکنی و هوشنگ ابتهاج
پس از 4 سال وقفه منتشر شد.
چهارشنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۸
شعری از احمد شلملو
□
سالگَشتهگيست
سالگشتهگيست
سالگشتهگيست
نهايت ِ
۲۲ خرداد ِ ۱۳۶۷
شعری از احمدرضا احمدی
سهشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۸
دعا براي احمد رضا احمدي
ولي وقتي اين خبر رو خوندم ترسيدم كه احمد رضا احمدي در بيمارستان بستري شده باشه و ما كاري نكرده باشيم
حتي به اندازه يك دعا
او منظومه اي ديرياب است اميدوارم در برف امسال او را گم نكنيم
نامه ي اول - شعري از سيد علي صالحي
جمعه، آبان ۲۲، ۱۳۸۸
هست شب - شعری از نیما
پنجشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۸
فراقی- شعری از منوچهر آتشی
چهارشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۸
شعری از حوریه موسوی
زمان می ایستد
مرگ هجوم می آورد به استخوان هایت
می توانی با گلوله های یک تفنگ شکاری شلیک شوی
شکار هر چه باشد تو در سینه اش
جریان داری
زمان می ایستد
اتفاقها به کوتاهی یک ستاره می ریزند
به قصه های شبانه ات فکر می کنم
به مرد های خیابان گردی
که از گودی دامن تو سرشار بودند
به انتها که می رسی
یادت می رود
زن بودی
و داشتی پشت چرخ خیاطی
خاطره های شبانه ات را
با اغوا گری سوزن می زدی
جسمی که از انگشتان من
کاغذ را راه می رود
روزی مردی می شود
که پشت تمام
اتفاق های بلند می ایستد
لباس های شهوانی می پوشد
و کلماتم را در آغوش می کشد
بو کن
این سطر ها بوی مردی را می دهد
که تمام خیابان های هرزه در آغوشش قدم می زنند
و جای خالی برای پیکره هامان باقی می گذارند
من عشق می طلبم
بوسه
هر چه که مستی را در تنم گیج کند
باور کنید
مردگان هم می توانند در یک قبر مرطوب
به دنبال حس لامسه شان بگردند
وقتی به انتها می رسی
گلوله را شلیک کن...
سهشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۸
دوشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۸
پائيز اسم كوچك تو
زمستان به مرگ نزديكتر است
و مرگ پشت تخت خواب تو
جفت گيري مي كرد
حالا سر همين كوچه
تختت به خواب مي رود
و شب از سياهي من
روسياه مي شود
و سايه هاي اين ساعت
راس هر روز در لابلاي قهقهه ي ِ
زني كه ايستگاه بعدي ست
به نيمه شب مي رسند ...
فرقي نمي كند
تورا خواب ديده باشم
يا تعبير لعنتي اين توهم تو باشي !
فرقي نمي كند
توي جالباسي پيراهن شب من باشد
يا طناب دار تو
در هر زمانه اي كسي افسانه مي شود !
و باد منتظر گرده افشاني من است
تا پنجره اي را حامله كند
و پاييز اسم كوچك تو باشد .
حالا اگر توليد مثل اين فصل آزرده ات نمي كند
گربه شو !
انسان ها حيوانات را
مستقيم به مقصد مي رسانند
ومن از ناهنگامي اين فصل مي ترسم
كه قرار است از اين شهر بروم
و خدا كند
تهران ازين بزرگتر نشود !
و خدا كند لباس گرم داشته باشم .
فرقي نمي كند
توي جالباسي
تابستان من باشد يا
كت و شلوار دامادي تو !
در هر زمانه اي
شاعري از خودش فرار مي كند
سياسي مي شود
و بعد ...
تاريخ تولدش را هم فراموش مي كند .
غزل آزادمقدم
شنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۸
خواب ها یم را تو خواهی دید-شعری از هیوا مسیح
خواب هایم برای تو
از این پس
باچشم های باز می خوابم
از اینجا به بعد
چشم هایم از تا غروب نگاههای آشنا می آید
و می رود که بیاید از طلوع چشم هایی که ندیدم
از اینجا به بعد
که تو چترت را نو می کنی
من از راه های پراز چتر رفته برمی گردم
ولی تو آمدنم را خواب نخواهی دید
از اینجا به هر کجا
من بدون ساعت راه می روم
بدون هر روز که صبح را
از پنجره به عصر می برد
و پای سکوت ماه
به خاطره خیره می شود
از اینجا به بعد
دنیا زیر قدم هایم تمام می شود
و تو از دو چشم باز
که رو به آخر دنیامی خوابد
رو به چترهای رفته
تمام خواب هایم را خواهی دید
سهشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۸
سر از هوای خاطره مسرور می شود
از من همیشه شکل زمین گرد بوده است
از تو تمام فاصله ها دور می شود
عشقی که بی ستاره به پایت نشسته بود
کر می شود نگاه تو را ...کور می شود
دلشوره ها به حال دلم غبطه می خورند
از چشم من تمام زمین شور می شود
باید بفهمم اینکه چرا در مسیر من
هر کس که دوست دارم ، مغرور می شود
باید بفهمم اینکه مگر زنده بودنی
با جبر و با مقاومت و زور می شود؟
دیگر زمان ، کفاف رسیدن نمی دهد
دارد تمام خمره ها انگور می شود ...
غزل آزادمقدم
شنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۸
شعری از یدالله رویایی
چهارشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۸
کوچ بنفشه ها- شعری از شفیعی کدکنی
سهشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۸
شعری از احمدرضا احمدی
چهارشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۸
شعری از احمد شاملو
من و تو يکي دهانايم
من و تو يکي ديدگانايم
که
در منظر ِ خويش
تازهتر ميسازد.
نفرتي از هرآنچه باز ِمان دارد
از هرآنچه وادارد ِمان
که به دنبال بنگريم، ــ
دستي که خطي گستاخ به باطل ميکشد.
من و تو يکي شوريم
و پرستوئي که در سرْپناه ِ ما آشيان کرده است
خانه را
از خدائي گمشده
لبريز ميکند .
شعری از سید علی صالحی
سهشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۸
آيدا در آينه- شعري از احمد شاملو
شنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۸
پنجشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۸
خانه ام ابریست../شعری از نیما
چهارشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۸
بریده شعری از پابلو نرودا
اگر می خواهی
هوا را از من بگیر
اما
خنده ات را نه...
از مجموعه ی "هوا را از من بگیر /خنده ات را نه"
ترجمه ی احمد پوری
سهشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۸
دوشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۸
شعري از فريدون مشيري
ای خشم به جان تاخته توفان شرر شو
ای بغض گل انداخته فریاد خطر شو
ای روی برافروخته، خود پرچم ره باش
ای مشت برافراخته، افراختهتر شو
ای حافظ جان وطن از خانه برون آی
از خانه برون چیست که از خویش به در شو
گر شعله فرو ریزد، بشتاب و میندیش
ور تیغ فرو بارد، ای سینه سپر شو
خاک پدران است که دست دگران است
هان ای پسرم، خانه نگهدار پدر شو
دیوار مصیبتکدهی حوصله بشکن
شرم آیدم از این همه صبر تو، ظفر شو
تا خود جگر روبهکان را بدرانی
چون شیر درین بیشه سراپای جگر شو
مسپار وطن را به قضا و قدر ای دوست
خود بر سرِ این تن به قضا داده، قدر شو
فریاد به فریاد بیفزای، که وقت است
در یک نفس تازه اثرهاست، اثر شو
ایرانی آزاده! جهان چشم به راه است
ایران کهن در خطر افتاده، خبر شو
مشتی خس و خارند، به یک شعله بسوزان
جمعه، مهر ۱۷، ۱۳۸۸
دوازده
پنجشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۸
شعری از ایزومی شی کی بو
اگر با قلبی همانند من
به تماشای این ماه مردد بنشیند
بی شک آسمان را
ابر خواهد پوشاند
.........................
if , however far away
he were watching the lingering moon
with a heart at all like mine
surely this clear sky
would be filled with clouds
از مجموعه ی "ماه و تنهایی عاشقان"
ترجمه ی عباس صفاری
سهشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۸
دوشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۸
یکشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۸
...
برگزاري مجدد كارگاه شعر دانشگاه آزاد شاهرود
مكان: دانشكده ي حسابداري - كلاس 101