شنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۸

...


بارانی

که بر من می بارد



آفتاب را

به کفش های تو

خواهد ریخت



روزبه سوهانی

۶ نظر:

غزل آزاد گفت...

سلام این کارت با بقیه ی کارات خیلی فرق داشت .

hero گفت...

pirahane to sare haman far'ei,atash gereft...

rouzbeh sohani گفت...

salam ghazal
mamnoun az nazaret
farghesham begou lotfan.
khoshhal misham

zahra mahoozi گفت...

سلام
نقد نمی کنم فقط چیزی رو که می فهمم شرح میدم همونطور که گفتم عبور یه جریانو حس می کنم از بارن به آفتاب و از اوج به حضیض و اینکه ظاهرا بعد از مدتها شعر گفتید تبدیل شدید به مصداق بارز "کم گوی و گزیده گوی چون در"
یه نکته دیگه اینکه موقع ورود به بخش نظرات شما یه پنجره باز میشه و آلرت میده که در صورت ورود اطلاعات ما هک میشه که البته می تونه به خاطر آمار سایت باشه ولی خوب اگه واقعا قصد هک کردن دارید یه فکری واسه این اطلاع رسانی نابجا بکنید
"موفق باشید"

مهردادحاجی محمدی گفت...

شاعردلمشغول واژه هاست یاجهان؟
ازدیدگاه بارت شاعردلمشغول واژه هاست نه جهان.
شاعربه واسطه واژه هاجهان رومیشناسه .
اما نه جهان امروزبلکه جهان هرروزشو.
اگه پل بزنیم به گذشته
دیوان دیوان شاعرانی که توی قفسه کتاب خونه ها دارن خاک میخورند.
مابرای شعرنوواقعاچه کارکردیم روزبه؟

بعددرفصلی دیگر
کفش های من ازلفظ شبنم
ترشد.(متن قدیم شب ازسهراب سپهری)
تاکی می خوای درگیراین محورعمودی افقی باشی؟

Liberal گفت...

شعر قشنگيه.يك رواني خاصي توش هست.يه احساس...
به هر حال
"موفق و پيروز باشيد"