حرف مُفتی بيش نبود
فردا هرگز
سرِ قرار بامدادی اش حاضر نشد
ما با بليتهای باطل شده در دست
از ايستگاه قطار صبح
به خانه باز آمديم
و در راه
فرداهای بسياری ديديم
که مانند سيبهای کال از شاخههای خميدهی تقويم
فرو افتاده بود
.
آري ما قايقهای کاغذیمان را
دير به آب انداختيم
ديگر هيچ جزيرهی
فردا هرگز
سرِ قرار بامدادی اش حاضر نشد
ما با بليتهای باطل شده در دست
از ايستگاه قطار صبح
به خانه باز آمديم
و در راه
فرداهای بسياری ديديم
که مانند سيبهای کال از شاخههای خميدهی تقويم
فرو افتاده بود
.
آري ما قايقهای کاغذیمان را
دير به آب انداختيم
ديگر هيچ جزيرهی
نامسکونی
در آبهای جهان نمانده
در آبهای جهان نمانده
است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر