شاعر و طراح و نقاش بزرگ انگلیسی ۲۸ نوامبر ۱۷۵۷ در خانوادهای کمدرآمد در لندن به دنیا آمد و در ۱۲ اوت ۱۸۲۷ در همان شهر درگذشت.
اشعار بلیک ساده و روان، اما محکم و تکاندهنده است. شعر او با تخیلی غریب، تصاویر شگرف و کلامی پیامبرگون، شعر انگلیسی را دگرگون کرد. بسیاری از سخنشناسان شکوه زبان بلیک را به شعر شکسپیر مانند کردهاند.
ویلیام بلیک بزرگترین نماینده رومانتیسیسم در شعر انگلیسی به شمار میرود.
اولین کتاب او طرحهای شاعرانه (1783)، تنها کتابی بود که در دوران زندگیاش، به دست ناشری منتشر شد. سایر کتابهایش را، خودش، با کمک همسرش کاترین بوچر، تصویرسازی و منتشر کرد. آوازهای معصومیت (1789) و آوازهای تجربه (1794) که شامل اشعار «بره»، «ببر» و «لندن» میشد، از زاویهی دید یک کودک، و با دیدگاهی مستقیم، ساده و غیراحساساتی سروده شدهاند. بلیک رؤیابین و عارف بود و در کتابهای نبوت خود، که شامل کتاب تِل (1789)، ازدواج بهشت و دوزخ (1790) میلتون (8ـ1804) بود و اورشلیم (20ـ1804)، اساطیر مخصوص به خود را خلق کرد که در آنها عشق، انرژی، و تخیل با نیروهای منطقِ کاهنده و سرخوردگی، به رویارویی برمیخیزند. نقاشیها و حکاکیهای بلیک، بهویژه تصویرسازیهایی که برای کتابهای خودش، آثار میلتون، و کتاب ایوب کرده، در زمینهی نمایش کالبدشناسی انسان و قالبهای طبیعی دیگر، هم واقعگرایانهاند و هم بهگونهی درخشانی تخیلبرانگیز. بلیک موجودات خیالی را با جزئیات دقیقی ترسیم میکند. بلیک تا مدتها پس از مرگش، با اقبال منتقدان روبهرو نشدهنر طراحی و نگارگری بلیک، به هیچ مکتب و اسلوبی وامدار نیست. این هنر عاصی سری در هنر غارنشینی دارد و پایی در مکتب رومانتیک مدرن. با وجود تأثیرات آشکار از سبک گوتیک و انقلاب رنسانس، نقش او یکه و خودویژه است.
ویلیام بلیک منبع الهام خود را در درون پرغوغای خود یافته بود. از سبکها و شگردها را به خوبی میشناخت، اما به سلیقهها و پسندهای زمانه بیاعتنا بود. در ناسازگاری با ابنای روزگار و سرپیچی از هنجارهای زمانه تا آنجا پیش رفت که بیشتر مردم او را "دیوانه" دانستند.
بلیک مانند "عقلای مجانین" پیوسته مردم را از نظر (بینش) درون و تجلی تجارب شهودآمیز خود باخبر میساخت، اما کمتر کسی به کار و تلاش او توجه میکرد.
بلیک کتابهای شعر خود را به تنهایی، و گاه به کمک همسرش تولید و عرضه میکرد: از ترسیم و تذهیب تا چاپ و صحافی را خود انجام میداد، بی آنکه دغدغه مشتری داشته باشد. در پیشرفت شگردهای حکاکی روی مس و گرآورسازی به نوآوریهای مهمی دست زد.
بلیک بیشتر عمر خود را با فقر و محرومیت به سر برد، اما با وجد و نشاطی که از هنر او برمیجوشید، خود را روی زمین از هر آدمی شادتر میدید. در واپسین دم، که هنوز گرماگرم کار و آفرینش بود، در بستر مرگ گفت: "عاقبت به سرزمینی میروم که همیشه آرزوی دیدنش را داشتم.» به قول عارف شرقی: ما زبالاییم، بالا میرویم...
ویلیام بلیک رازی بزرگ در تاریخ هنر باقی مانده است، و امروز گرانبهاتر از هر زمانی دیگر.
.............................................................
شعری از ویلیام بلیک - مترجم: سیاوش ضمیران
گل آفتابگردان
خسته از روزگار
در جستوجوی خورشید
فرسنگهای مانده
تا به آن طلاکدهی دلفریب را میشمارد.
سرزمینی که جوانی
آرزوی نیل بهدان را
به گور میبرد.
و باکرهگان پریدهْرنگ
کفنْپوش
از سپیدی برف
در سپیدی برف
از گورهاشان برمیجهند و
در پی کوچ بدان جا هستند.
به دیاری که آفتابگردانک من
............................................
منابع: BBCفارسی - وازنا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر