روزبه خان سلام .واقعا لذت بردم شعرهاي عالي اي بود .ضمنا بابت پنج شنبه شرمنده كه بدقولي كرديم من شماره تماس شما رو هم نداشتم البته به آقاي دانايي گفتم كه بهتون بگه و از طرف ما عذرخواهي كنه ،شماره ي موبايلم رو هم گفتم تقديم كنن بهتون ، به هر حال پنج شنبه ،پنج شنبه گي نكرد كه اينجوري شد .به هر حال براي امروز بعدازظهر اگر وقت و حوصله داريد ما خوشحال ميشيم فرصت جبران بدقولي ،و زيارتتون پيش بياد .
۷ نظر:
گلوی مرغ سحر را بریده اند و
هنوز
در این شط شفق
آواز سرخ او
جاریست ...
هوشنگ ابتهاج
روزگاری که رخت قبلهی جان بود مرا
روی دل تافته از هر دو جهان بود مرا
چند روزی که به سودای تو جان میدادم
حاصل از زندگی خویش همان بود مرا
یادباد آن که به خلوتگه وصلت شب و روز
دل سرا پردهی صد راز نهان بود مرا
یادباد آن که چو آغاز سخن میکردی
با تو صد زمزمه در زیر زبان بود مرا
یاد باد آن که چو میشد سرت از باده گران
دوش منت کش آن بار گران بود مرا
یاد باد آن که به بالین تو شبهای دراز
پاسبان مردم چشم نگران بود مرا
روزهاست
از سقف لحظه هایم
یاد تو چکه می کند
.
.
.
اگر باران بند بیاید
از این خانه می روم ...
تو را
به پسین های
تاریکِ نمور رانده ام
آنجا بنشین و
قدری خو کن
با صدای
چک چکِ آب
شاید لایق ِ
تماشای
باران شوی...
آسمان را مرخص می کنم
شاید اگر زود بجنبد
به قطار بعد از ظهر برسد
دیگر
به هوا هم نیازی ندارم
تو خودت را
مثل آسمان
مثل هوا
مثل نور
پهن کرده ای روی همه ی لحظه های من....
لای پنجره
باز مانده بود.
ناگهان
از میان ِ دست های من
پر کشید و رفت
زندگی!
روزبه خان سلام .واقعا لذت بردم شعرهاي عالي اي بود .ضمنا بابت پنج شنبه شرمنده كه بدقولي كرديم من شماره تماس شما رو هم نداشتم البته به آقاي دانايي گفتم كه بهتون بگه و از طرف ما عذرخواهي كنه ،شماره ي موبايلم رو هم گفتم تقديم كنن بهتون ، به هر حال پنج شنبه ،پنج شنبه گي نكرد كه اينجوري شد .به هر حال براي امروز بعدازظهر اگر وقت و حوصله داريد ما خوشحال ميشيم فرصت جبران بدقولي ،و زيارتتون پيش بياد .
ارسال یک نظر