تنگنای لب هایت، چیزی که زیر مانتوی سیاهت طغیان کرده و من را یاد شیر داغ صبحانه های خسته مان می اندازد.
قلب های قرمز و پشمالو
خونی که از بین پاهایت، دندان هایت، چشم هایت،گوش هایت
آسفالت را داغ کرده، من را روزهای ولنتاین به چهار راه نظام آباد میکشد تا کمی سبک کنم خودم را، تا زنم از ترانه فرنگیس متنفر باشد
ارشاد علیجانی