پنجشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۷
جمعه، آذر ۰۱، ۱۳۸۷
زخمه از خیسی اتاق چکید ، روی پیراهنی که دکمه نداشت
پنجره ناگهان به کوچه رسيد ، مردی از عکس های تار گذشت
تو از این بادها گذر کردی ، زخمها روی دست های من است
دکمه هائی همیشه بسته شدند ، کوچه هائی که از سه تار گذشت
پنجره ناگهان به کوچه رسيد ، مردی از عکس های تار گذشت
تو از این بادها گذر کردی ، زخمها روی دست های من است
دکمه هائی همیشه بسته شدند ، کوچه هائی که از سه تار گذشت
قاب عکسی هنوز بارانی ، از پیاده ترین خیابانها
انتهای بخار یک فنجان ، كفش هايي كه چند بارگذشت
من به ديوارها كشيده شدم ، دوربين توي دست هاي تو بود
مردي از پنجره عبور نكرد ، قطره هايي كه روي ساز چكيد
تو به انگشت ها كشيده شدي ، زخمه از دست هاي من افتاد
و صدا در اتاق پيچيد و
قطره هايي
قطره هايي
قطره هايي ...
روزبه سوهاني
پنجشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۷
...
در سالگرد پدر بزرگم، عروسکی برای 9 سالگی خواهرم خریدم که این روزها فقط گریه میکند. پدرم معتقد است باید برای بهبودی، حالش را بگیرد، من نظر خاصی ندارم و مادرم میگوید باید او را برای "چنگ هانگ" پست کنیم، که از این ستون به آن ستون فرج است. مادر بزرگ به دست های ما خیره است و با اشک، لب های شوهرش را با قیماق شیر مقایسه میکند، ما مدت ها ست که اینچنین نخدیدیم.
از این ستون تا آن ستون فرج است
ارشاد علیجانی
اشتراک در:
پستها (Atom)